جواب اشکامو بده تو روخدا.......

                    چشم هاى منتظر

امشب تولدته گلى جونم......امشب 23 ساله میشى..... واى گلى جون دارى پیر میشى
ها...کاش بودى.دلم میخواد بهت اینا رو بگم یادته چقدر بدت میومد بهت بگم پیر.آخه
واقعا جوون بودى.هیج نشونى از پیرى تو وجودت نبود.گلى به خدا من فقط شوخى مى
کردم, جون دلم قد دنیا میخوادت.دلم میخواد نازت کنم.گلى جون میخواستم بیام پیشت
ولى بخدا نتونستم ...نمیتونم اون سنگ رو ببینم.اونیکه بین ما فاصله انداخت.اونیکه 9
ماه سنگینیشو دارى تحمل میکنى.یادته میگفتى هیچى نمیتونه منو ازت دور کنه.ولى
حالا یه تیکه سنگ تو رو از من گرفته.نمیزاره چشام تو چشات بیوفته.بهم حق بده از ا
اون سنگ متنفر باشم.گلى زندگى دلگیرى دارم.اصلا زندگى بدون تو بى رنگه.دیگه
هیچى خوشحالم نمیکنه.دیگه خنده هام مثله قدیما از روى شادى نیست.فقط سعى
میکنم خودمو شاد نشون بدم تا دیگران نگرانم نباشن.تو دلم آتیشه.فقط وقتى تنها میشم آرومم....گلى هنوز اسمت که میاد اشکام میریزه.هنوز نبودنت رو باور ندارم.هنوز غروبا منتظر اومدنتم.باورم نمیشه که دلت بیاد اینقدر منو دلتنگ ببینى.کاش میتونستى جواب حرفامو بدى.جوابه این اشکایى که داره میاد و چشامو تار کرده.میدونى اصلا خدا منو دلتنگ آفریده...همیشه باید دلتنگ باشم....حالا که باید تا آخر عمر دلتنگ تو باشم.کاش میشد دلتنگى رو فراموش کرد.میشد همه دلتنگیها رو جمع کرد انداخت توى شیشه..در شیشه رو بست و انداخت تو دریا...ولی با گفتن این حرفا هیچى عوض نمیشه....گاهى وقتا حس میکنم با رفتن تو دیگه شادى هم از زندگى من رفته.حداقل تا الانش اینجورى بوده...میدونم از این به بعدم همین جوره....دیگه هیچى نمیتونه شادم کنه.........هیچى....

فقط یه صدا......یه نفس........یه مهربون......فقط تو......فقط بودن تو مى تونه بهم

زندگى بده......ولى گلى جونم این سکوت شیشه اى رو بشکون........داد بزن بگو منو

تنها نمى زارى........بگو تو غربت تاریک عشق نمى زارمت.......اسممو داد بزن بگو

هنوز تو چشمام نگاه مىکنى........بگو مى یاى با دستات دستامو مى گیرى........گلى

بیا تو رو خدا بیا........بیا بیا مثل قدیما اذیتم کن بیا مسخرم کن بیا بهم بخند بیا بهم بگو
چقدر زشتم هر چى دوست دارى بهم بگو دیگه بهت چیزى نمى گم دیگه خودمو لووس

نمى کنم دیگه ناراهتت نمى کنم دیگه نمى گم پیر شدى تو رو خدا بیا فقط

بیااااااااااااااااااا.........دیگه خسته شدم از تنهایى......

گلى !کاش امشب بودى و باهم جشن میگرفتیم دلم واسه با هم بودن تنگ شده واسه یه شام خوردن کنار هم.دلم واسه نصیحتات ....واسه ناز کشیدناتو ناز کشیدنام......واسه غرغر کردنات...............دیگه نمیتونم چیزى بگم دارم خفه میشم.

ای همیشه مهربان من بی تو تنها مانده ام          همچو زورق در دل امواج دریا مانده ام 
تا تو بودی نزد من اندوه معنایی نداشت             تو رفتی و من بی تودراندوه غم ها مانده ام


 
دوستان خوبم در مورد این مطلب نظر بدهید و میزان تاثیر این مطلب روی خود را بنویسید...     

نظرات 24 + ارسال نظر
کارمند کوچولو پنج‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1382 ساعت 12:33 ب.ظ http://liteemployer.blogsky.com/

سلام
ممنون که بهم سرزد ی وبلاگ قشنگی داره
این مطلبت رو من که خیلی تاثیر گذاشت و اشکمو دراورد
قشنگ مینویسی
بازم بهم سر بزن

امیر چهارشنبه 17 دی‌ماه سال 1382 ساعت 03:17 ب.ظ http://4all.blogsky.com

آه شهیاد جون ما مثله اینکه با هم همدردیم
درکت می کنم با نوشته هات یاده بهترینم افتادم
یاد خوبان به خیر

پرهون پنج‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1382 ساعت 01:18 ق.ظ http://parhoon.blogsky.com

سلام.....
خیلی قشنگ بود.......
راستی خوشحالم بلاگ اسکای درست شده...

امیر پنج‌شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:49 ب.ظ http://ghazalgerye.persianblog.com

تا دوباره دیدن تو دست و رویم را نخواهم شست ای عطر درست!

امیر یکشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 03:09 ب.ظ http://4all.blogsky.com

سلام
آخه شهیاد جون عزیز دل برادر تو چطوری دلت می یاد بی خیال وبلاگت بشی
تازه بعد از ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰ سال اومدی بهم نظر بدی که اونم با فونت خرچنگ قورباغه بود و ما نتونستیم ببینیمش
خیلی می خوامت

مهدی شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:02 ق.ظ http://www.otanazi2001.blogsky.com

هستی بخش جهان عشق آفرید .
وازعشق روشنائی آمد پدید .
آنگاه ازشب تیره صبحدمی شگفت زاده شد.
سلام .
زیبا و محکم نوشتی .
امید وارم که پاینده باشی .
ممنون از اینکه قدم رنجه کردی .
به امید دیدار

سونیا شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:36 ق.ظ http://soniya.blogsky.com

سلام .دلنوشته زیبایی بود . انشالله که اونهم تو رو همینطور دوست داشته باشه . موفق باشی و همیشه شاد

کودک ۱۸ ساله سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:50 ق.ظ http://pink-pride.persianblog.com

گریه کنید...گریه کنید خاطرات گذشته...ای خاطرات از یاد رفته ی دوران جوانی...ای اشک های پنهانی...گریه کنید...ایزابل من رفت...ایزابل من مرد...
نمی توانم...باور کنید...هیچ نمی توانم او را...خودش را نه...همه ی آن چه او در پریشانی نگاه پریشانش برای من...و بالاتر از من!برای قلب دیوانه پرست من...داشت را فراموش کنم... ( کارو )

آرمان سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:40 ق.ظ

parisa جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:49 ب.ظ

nemidunam chi begam ..magar inke nevisandeie in ghete ye asheghe vaghehee boode

حامد کرمی شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:43 ق.ظ

khili khob boood shahyad jan

آ دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:03 ق.ظ

الناز جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 02:45 ب.ظ

سلام واقعا نوشتت قشنگ بودو من بعدازخوندنش خیلی گریه کردم می خوام بدونم واقعی بود؟برام میل بذار بعد می خواهم یه چیزی بهت بگم البته اگه واقعی باشه

نگین یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 04:51 ق.ظ

سلام...شهیاد...؟گی گناه داره.به خدا دوست داشتم الان با یه کلنگ می رفتم اون سنگو میشکوندم و گلی رو نجات می دادم...چون می دونم زندس...

مریم دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 10:19 ب.ظ

سلام شهیاد شاید باور نکنی الان دارم گریه می کنم واقعا نمیدونم دیگه چی بگم

شبگرد چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 02:24 ق.ظ

الان که این رو مینویسم دارم اشکامو پاک میکنم
میفهممت و کاملا درکت میکنم
خیلی قشنگ نوشتی
عشق یعنی بی وفایی های یار
عشق یعنی سالهل انتظار
احسان از زاهدان ۱۸/۹/۸۳ ۲:۱۶صبح

نیلوفر پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:10 ق.ظ

سلام شهیاد جان حالم گرفته شد حسابی هر کلمش آتیش میزد به قلبم اشکام عین ابر بهاری میریخت به نیلوفراوکی پم بده بگو راست نبود تا آروم بگیرم

ٌْْNASER شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 07:07 ب.ظ

SALAM AZIZ MAN AZ IN NEVESHTAT KHEYLI KHOSHAM AMAD VALI ENSHAALLAH KE BAR MIGARDE
ASHEGHI HAMIN DARDESARARO DARE VAGHTI ASHEGH MISHI BAYAD FEKRE BADEHASH BASHI
ASHKAMO DAR OVORDI CHON MANAM DARDE TORO DARAM
OMIDVARAM ZOD BARGARDE ......AMIN

منصور پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:06 ق.ظ

امیدوارم در ظل توجهات باری تعالی زندگی خوش وخرمی داشته باشی.

هنگامه شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:41 ب.ظ http://delamtoromikhad.persianblog.com

واقعا ادم دلش میگیره...

نیان شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:56 ب.ظ http://http://images.google.com/imgres?imgurl=http://www.101funp

خیلی گریه کردم خیلی

نیان شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 10:24 ب.ظ http://http://images.google.com/imgres?imgurl=http://www.101funp

خیلی می ترسم شهیاد
بگواین داستان دروغ بود بگو تا خیالم راحت شه ایمیلم رو واست گذاشتم
آتیش گرفتم یه چیزی بگو
کاش عاشقی نبود نه؟
یاحق

[ بدون نام ] سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:38 ق.ظ

خدا کنه دروغ باشه

ای روزگار....

رومینا یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:16 ق.ظ

میگن هر وقت دلت تنگ شد گریه کن... می دونی چرا؟
واسه اینکه همیشه احساس میکنی تنهایی مثل خدا..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد