دلم برات تنگ گلى
دقیقا 9 ماه شده .9ماه هست که زندگیم شده جهنم.9ماه که دیگه نخندیدم.شبا با اشکام همبستر شدم.هر روز هم دارم بدتر میشم.وقتى خیلى دور و برم شلوغ میشه بیشتر از همیشه احساس
تنهایى میکنم.خیلى وقته دیگه حرف خوب نشنیدم.دلم واسه ى حرفاى خوب گلى تنگ شده. ولى دیگه گلى وجود نداره که واسم بگه و دیگه هیچ گوشى واسه شنیدن نیست.چقدر واسه عکسهات حرف بزنم و اونا لبخند بزنند.دلم لبخند واقعى میخواد.قهقهه میخواد.از زندگى مصنوعى خسته شدم.همش تظاهر، تظاهر....یه نفر توى دلم نشسته که پاشو گذاشته رو قلبم بعد من همش قلبم ناراحته ، اون حاضر نیست یه ذره خودشو جابجا کنه تا من یه کم نفس بکشم.همین جورى ذول زده نیگام میکنه.هر چى بهش میگم دارم خفه میشم شونه هاشو میندازه بالا میگه به من چه!.اصلا من این کارو میکنم که تو خفه بشى..... بعد تو چى کار میتونى بکنى.... مجبورى اینقدر صبر کنى تا جونت رو بگیره. دیشب باز کابوس دیدم ، باز با گریه چشامو باز کردم، باز حالت دلتنگى....باز نمیتونم چیزى بگم باز گریه و گریه....کاش زودتر بمیرم اونوقت روحت میاد سر خاکم بعد من میتونم سیر نگات کنم ، میتونم بهت حرف خوب بزنم میتونم نازت کنم میتونم باهات بیام تو آسمون مثله قبلنا یادت میاد!.. دلم واسه ابرا تنگ شده مگه همیشه منو نمیبردى تو ابرا مگه بهم زندگى تو آسمون رو یاد ندادى یادته همیشه بهم میگفتى دوست ندارم توى زمین زندگى کنم بعد من میگفتم چرا؟؟؟..مى گفتى از زمین بدم میاد مى گفتى من به آسمون عادت کردم.تو منو تا آسمون بردى ولى وقتى رسیدم به ابرا یهو ولم کردى منم با سر خوردم زمین حالا
حتى رسم زندگى زمینى رو هم فراموش کردم.هیچ جورى هم دستم به ابرا نمیرسه واسه همین میخوام بمیرم تا واسه همیشه برم تو آسمون و برسم پیش تو گلى.....منم دیگه از زندگى روى
زمین بدم میاد...بدم میاد...بدم میاد..........اى خدا جونم این دست سردمو بگیر کمى نوازشش بکن......این دل بیقرارمو کمى تو آرومش بکن.
سلام.
همه ی نوشته هاتو خوندم.
دوست دارم بشتر باهات آشنا شم.
فکر کنم از گلی دعوت کردی برای نظر دادن ولی گلی برای یه مدت نمی یاد .منم منتظرشم.وقتی آمد حتم باز بهت یه سر می زنیم.
خیلی قشنگ و از دل بود ولی کمی سرد بود.
شاید به خاطر برف هایی بود که حرارت نوشته هایت را می گیرد.
موفق باشی .عرفان
سلام.. عزیز جان هراتفاقی که بیفته هر چقدر هم سخت باشه اما نباید باعث ناامیدی اونم تا این حد بشه .. به رحمت خدا امید داشته باش که : خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری. یا حق
من که دلم سوخت:(
عوضش اگه تو زلزله بمیری دلبستگی کمتری تو دنیا داری!!!
سکوت.....
سلام
خیلی زیبا بود...خیلی....
ممنونم که اومدید پیشم...مرسی از شعر بسیار زیبایی که تو قسمت نظرات نوشته بودی...عالی بود...
در اولین فرصت با اجازتون لینکتون را وارد لیست دوستانم میکنم...بازم بیایید پیشم خوشحال میشم...
شاد و پیروز... درپناه حق باشید...
سلام اگه خوشت میاد از بلاگ ما بلینک رفیق ....// ما هم به دوست های قدیمی میلینکیم.... ولی باید قدیمی شن !
سلام...من که به سنگ دلی خودم اعتقاد دارم اشکم درومد.من وقتی دعا میکنم همیشه به خدا می گم ...دوست داشتن رو از من بگیر تا از دست دادن عزیزام اذابم نده.
سلام...خیلی خوب بود. خدا همیشه خوبا رو می بره .منم یه حالی مثل تو دارم.من که خیلی ازت خوشم اومد .به امید فرداهای بهتر.
چه کسی می خواهد
من و تو ما نشویم
خانه اش ویران باد
من اگر ما نشوم، تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی
...
من اگر برخیزم تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی بر خیزد؟
از حمید مصدق
" روحش شاد باد"
گاهی باید سکوت کرد
تنها دید و شنید!
امیدوارم موفق باشی خوشحال میشم یه سری ام به کلبه خرابه من بزنی [گل]
غم آدم رازشه ...
رازو باید پنهون کرد ..